رادیو خرت و پرت



همه چیز این دانشکده عجیب و غریب و کاملا غیرقابل پیش بینی است. هر لحظه منتظرم که کل مجموعه فرو بریزد ولی بسیار برایم جالب است که همچنان به کار خودش ادامه میدهد. دانشکده ای که ادعا میکند در آن برنامه ریزی برای تسک های غیرقطعی را تدریس میکند حالا برای قطعی ترین و بیسیک ترین کارها هیچ پروتکل مشخصی ندارد. اینجا سیستم درس گرفتن شبیه فیلم hunger game میماند و همه چیز براساس شایعات پیش میرود. آنهایی که 4سال در اینجا بوده اند حالا خوب میدانند که پیچ و مهره های شل این سیستم کجاست و از انها دوری میکنند و انهایی که گروهی به اینجا امده اند برمبنای شایعاتی دیگر گروهی عمل میکنند و من در این وسط همچون یک تکه چوب روی اب از این اتاق استاد به ان یکی اتاق استاد میروم  و سوال های احمقانه میپرسم و جواب های احمقانه میشنوم. 
بله امروز سی و یک شهریور 98 است و من یکه و تنها در کتابخانه مریم میرزاخانی نشسته ام و همه چیز را حواله کرده ام به کلیه چپم و منتظرم تا موعد جلسه توجیهی کوه برسد چرا که جمعه را میخوام از این دیوانه خانه فرار کنم و سر به کوه بگذارم.
تا شنبه چه زاید باز برامون
+ مثل اینکه این چیزهایی که هی داره زاده میشه داره رو هم جمع میشه و من نمیدونم کی میخواد اینا را بزرگ کنه !

Silence fallen between
All the doors are locked
All the words unsaid
And we're still afraid of time
Started to keep ourselves
At a distance that we could control
Not too close
Not too far

we got used to us-Riverside-shrine of new generation slaves album

این چیز جدید، چیزی نیست که من بخوام یا حتی شاید تو بخوای ولی ما بهش عادت میکنیم.


استادی که فکر نمیکردم اصلا ادم حسابم کنه، جواب ایمیلم را داد و 24ام قراره باش حضوری صحبت کنم. اگه قبولم کنه از مهر با تیم اونا شروع میکنم و این یعنی 10 پله سخت تر از الان ولی پر از چیزهای جدید و هیجان انگیز. تا 24 ام قراره ته فیلم و سریال و کتاب هارا دربیارم که از 24 ام قراره تا خود بهمن به 100 پاره* تقسیم بشم و هر پاره در عرصه ای به تحقیق بپردازه. به هرحال اینم تجربه ای است، بریم ببینیم تا سحر چه زاید باز.

*: خواستم یک ارجاعی بدهم به این پست جالب دردانه

شما به عنوان یه مسجدرو غیر حرفه ای اگه وارد یه مسجد با ادم های مسجدرو حرفه ای بشی، باختی!
 چون انها تمام پارامترها برای بهره حداکثری بردن از مجلس سخنرانی را بلدند. آنها میدانند که فاصله مناسب تا فلان مارک بلندگو چقدر است. انها میدانند که کجا سرراه مسیر رفت و امد است وکجا بچه خیز(جایی که بچه های اطرافیان در انجا جمع میشوند و با فرکانس های صوتی مختلف گریه سر میدهند) است. انها میدانند که ستون جای پیشکسوتان است و حتی اگر تو کنار ستون نشسته باشی احتمالا مجبوری جایت را به یکی بزرگتر از خودت بخشش کنی. انها میدانند چه موقع و از چه جریانی میتوانی با کمترین زحمت از میان جمعیت خارج شوی و بروی و اینها تمام نکات و پارامترهایی است که من امشب به عنوان یک مسجدرو و روضه رو غیر حرفه ای از یک حرفه ای اموختم. 

بچه بودیم و جاهل، حساب کتاب نمیکردیم داریم به احساسات هم ضربه میزنیم.
الان یه کم بزرگ شدیم و یه کم عاقل، بیشتر حواسمون به خودمون هست که هرکی نیاد سرشو بندازه پایین، همه چی را بهم بریزه و بره.
بعدا که شاید یه کم بزرگ تر بشیم، آسون تر بگیریم و بخندیم به همه این احوال! 

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تصفیه آب پاکاب گستر اندیشه و مذهب فروشگاه عینک ری بن استراتژی افکار شورای دانش آموزی آموزشگاه ابتدایی پیام کران فروشگاه شاپ سی !! Hacker Shoo پرینتر دیوارپوش و قرنیز pvc تو پر خدمات کامپیوتری و چاپ